تولد داداش پارسا
سلام گل خوشگلم، عزیزم بعد از اینکه مامان بزرگی رو خبردار کردیم قرار شد که بیان اهر کنارمون و بهمون رسیدگی کنن. دایی و زن دایی هم همون روز 4 شنبه که ما وقت دکتر داشتیم برگشتن تهران و 10 روز بعدش مامان بزرگی همراه دائی مرتضی اومدن و خوش به حال ما شد ... روزها گذشت و گذشت تا اینکه 14 شهریور دائی وحید صبح زنگ زدن و گفتن که داداش پارسا به دنیا اومده اون موقع مامان بزرگی چن روزی بود که روستای مامان بزرگ من رفته بودن و گوشیشون آنتن نداشت و دائی هر چقد زنگ میزده که بگه زودتر برگردن نتیجه ای نمی گرفت بالاخره من باهاشون تماس گرفتم و گفتم که پارسا جون زودتر به دنیا اومده و باید برگردن، بعد اینکه مامان بزرگی و بابابزرگی و دائی ...